خاطرات

پسر گلم خونمون عوض کردیم از یه خوابه به دو خوابه رفتیم واسه اینکه اتاقی واسه توهم داشته باشیم  دلم میخاد اتاقی که وسایلتو میزارم داخلش خوشکل باشه .آررم باشه تا وقتی نی نی گلی اومد داخلش چیزی اذیتش نکنه راستی بابات خیلی اینا روزا داره باهات حرف میزنه خیلی ذوقت میکنه داره یه اسم خوشگل انتخاب میکنه تازه ماشین هم خریدیم که کوچلمون اذیت نشه.راحت ببریمش هر جاکه دوست داشته باشه

پسرم مامانت خیلی نگران شده نمیدونم نگرانی و حساسیت های حاملگی هست  یا واقعا بی محبتی  هایی که دور و برام نصبت به من دارند.فکر میکنم همه گیر زندگیشون هستند هیچ  کسی نمیدونه چه زجری دارم میکشم نمی دونند که هر روز  یا هرشبی که میگذرد یه دنیایی سنگینی هس تا اینکه یک روز جدید بیاد یا اینکه از همه مهمتر نگران نگه داشتن تو هستم باباتم هرشب دیر میاد خونه گیر کارهاش هست من موندم حوضم از خدام میخام که تو را برام نگه داره منو از این هدیه بسیار والا بی نصیب نکنه و حالم بهتر بشه.   ...

    از این که داری به جمع دو نفرمون می پیوندی بهت خوش آمد می گیم  بی صبرانه انتظار دیدن روی   ماهت هستیم . ...

الان تو هفته 18 ماهگی هستم قند عسلم ، عروسکم بیشتر احساست میکنم بیشتر دیده میشی اخه  حرکتت سریع تر شده هفته قبلی فال حافظ زدم برام خیلی خوب اومد. رفته بودم سونو گفت مسافر کوچولو پسره هورا پسره خدایش راس میگم خیلی خوشحال شدم با اینکه بابات خواهر نداشت دختر میخاست اما من دوست داشتم دارم ولی خوشحالیم زیاد تره   دوست دارم عزیزم 14/06/1390  ...

مسافرکوچولوی نازنازیم امروز ٢٥ مرداد تولد باباجون هست میخایم شب بریم بیرون . براش هدیه بخریم راستی عینک آفتابی دوست دارم براش بخریم دیشب مامانی خیلی حالش بد بود تهوع شدیدداشت ونگران اینکه نکه تو رشدکافی نداشته باشی آخه نمیتونه غذا بخوره باباجون مقداری باهات حرف زد گفت که مامان  رو نباید اذیت کنیم. مواظبش باش موقعی که من نیستم تا احساس تنهایی نکنه .

خدایا از این فرشته آسمونی که توی دلم گذاشتی محافظت کن خدایا من این نی نی کوچولو رو به خودت می سپارم خدایا کمکم کن خدایا این نی نی رو صحیح و سالم و صالح به این دنیا بفرست و کمکم کن تا بتونم اونجوری بزرگش کنم که لایق باشه و همه بدونن خدا اگه هدیه بده چیز بد نمی ده   ...